در تاریخ تولد او میان تذکرهنویسان اختلاف است و سالهای متفاوتی را گفتهاند: 580، 589، 601، 604 و 605 که هیچکدام را نمیتوان قطعی دانست. دانشمند فقید، اقبال آشتیانی، در اینباره مقاله مستقلی دارد باعنوان «زمان تولد و اوایل زندگانی سعدی». در این مقاله استاد اقبال نتیجه میگیرد که تولد سعدی «مقدم بر حوالی 615-610 هـ . ق» بوده است.
به هر حال سعدی در سده هفتم هجری در یکی از دودمانهای نژاده شیراز که به گفته خود او:
همه قبیله من عالمان دین بودند/مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
در شیراز دیده به جهان گشود او بارها به شیرازیبودن خود اشاره کرده است.پدر سعدی گویا به دربار سعدبن زنگی وابسته و شاید شغل دیوانی داشته است.
اما در زمان کودکی از نوازشهای پدر بیبهره ماند:
مرا باشد از درد طفلان خبر/که در طفلی از سر برفتم پدر/من آنگه سر تاجور داشتم/که سر در کنار پدر داشتم
ناگزیر با درد یتیمی خو کرد و در سایه حمایت بزرگ خاندان به مکتب رفت و گویا پس از مرگ پدر، سرپرستیاش را نیای مادریاش برعهده گرفت که گفتهاند مسعود فارسی نام داشته. پسر مسعود فارسی خود از مردان پرآوازه شیراز است، نامش قطبالدین شیرازی بود.
سعدی دانشهای مقدماتی را در شیراز آموخت اما اوضاع آشفته ایران در پایان روزگار سلطانمحمد خوارزمشاه و ترکتاز تاتار به این مرز و بوم، بهویژه حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلالالدین خوارزمشاه به شیراز (سال627) دانشپژوه جوان را که هوایی جز آموختن دانش در سر نمیپروراند، بر آن داشت که ترک یار و دیار گوید و آهنگ نظامیه بغداد کند تا در آن سامان از خرمن معرفت خوشه چیند.
سعدی در نظامیه یک زمان از آموختن نمیآسود تا در دانش بدان پایگاه رسید که وی را به دستیاری استادان برگزیدند و چنانکه در بوستان اشارت میکند دستوری یافت درس را پس از تقریر پیشوای ادب بار دیگر برای دانشجویان بازگوید:
سعدی از محضر 2استاد بزرگ بهرهها میگرفت، نخست جمالالدین عبدالرحمن ابوالفرج جوزی دوم (در گذشته به سال636) مدرس مدرسه مستنصریه بغداد که به وعظ و تذکار شهره روزگار بود .
دوم عارف معروف شهابالدین ابوجعفر عمربن محمد سهروردی، صاحب عوارفالمعارف (در گذشته به سال632) که از وی بهنام «شیخ دانای مرشد» بر طبق برخی نسخ بوستان ذکری بهمیان آورده است.
آموزش و رهبری این دو استاد چنان در وی اثر بخشید که سعدی پس از سالیان چند در علوم دینی مانند فقه و حدیث و تفسیر و کلام گوی سبقت از همالان ربود و به مطالعه تاریخ و سیر و قصص روی کرد و از عقاید فرزانگان در تهذیب نفس و تدبیر منزل و سیاست مدن آگاه شد و در فن خطابه و وعظ مهارت یافت و به مشرب عرفان بی پیروی از طریقه خاص گرایید. این گاه شوق درونی سعدی به جهانگردی و چیرهدستی وی در مجلسگویی و وعظ و پریشانی احوال جهان که به قول او چون موی زنگی در هم آشفته بود، سبب گشت که دل بر سفر نهد.او مدت 35سال را در سفر گذراند و سالیان درازی در سرزمینهای اسلامی چون حجاز، شام، لبنان و روم به سفر پرداخت و از هر گوشهای بهرهای گرفت.
سعدی در آثار خود بهخصوص گلستان اشارههایی دارد به سفر خود به سرزمینهایی دیگر چون کاشغر در ترکستان شرقی و بلخ و سومنات در هندوستان و جاهای دیگر؛ اما برخی از تذکرهنویسان و پژوهندگان احوال شاعر، این اشارهها را واقعیت پنداشته، سعدی را در «اقصای عالم» گردش داده، او را به مصر، حبشه، ارمنستان، چین، هند و حتی فرنگ بردهاند تا آنجا که جز ابنبطوطه سیاح دیگری از مشرقزمین نیافتهاند که به اندازه سعدی جهان را درنوردیده باشد.سرانجام هواخواهی یاران پاکنهاد، وی را بر بازگشت به وطن برانگیخت.
سعدی در بازگشت به شیراز مردی آزموده و سخنور بود و شهرتی به هم رسانیده بود. مقام معنوی و علمی او بالاتر از آن بود که شاعر درباری باشد. در این هنگام از بخت نیک، فرمانروای شیراز، اتابک ابوبکربن سعد زنگی بود که از سال623 به پادشاهی نشسته بود و 3سال بعد از بازگشت سعدی به سال658 درگذشت. سعدی در دربار ابناتابک مقامی ارجمند یافت و بهویژه ولیعهد وی سعدبن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام اوست به استاد سخن ارادت میورزید.پس محیط امن شیراز باعث شد که او شروع به تصنیف و تألیف کند و نخست به پاس مهربانیهای پادشاه، کتاب بوستان را نوشت در نسخههای قدیم، نام کتاب، سعدینامه و در نسخههای جدید بوستان است و معلوم نیست خود سعدی چهنامی بر آن نهاده بود؟ از مقدمه بوستان چنین برمیآید که بسیاری از بخشهای آن را پیش از ورود به شیراز سروده بوده و در شیراز به سال655، یعنی همان سال بازگشت، آن را به پایان رسانده است.
اغلب مطالب بوستان در قالب حکایت و از زبان شخصیتهای داستان و بهصورت گفتوشنید بیان شده است، مانند اینکه پدر و دختری با هم گفتوگو دارند یا زنی از شوی خود پرسشی میکند یا پادشاهی به پسر خود پند میدهد و... . شاعر در بوستان دنیایی میآفریند مطابق آرزو نه مطابق واقعیت، همه چیز و همه کس در بوستان رنگ آرمانی دارد، شاعر حقیقت و فضیلت را پیشروی مردم عصر مینهد؛ شاید یافته شوند کسانی که از واقعیت حقیر عصر که در آن انسانیت ذلیل شده و شرافت جایش را به رذالت داده است بهسوی آن حقیقت و فضیلت اگر نه خیز بردارند، کشش و حرکتی در خود به سوی آن بازیابند.
هنوز یکسال بیش از تدوین بوستان نگذشته بود که سعدی، گلستان که پرآوازهترین کتاب نثر فارسی است را نوشت و به سعدبن ابوبکر تقدیم کرد.نبوغ سعدی در نویسندگی و گویندگی از گلستان بهخوبی نمایان است و نثر فنی گلستان صورت کمالیافته و نثر و شیوه مقالهنویسی نویسندگان پیشین بود.
سومین اثر مهم سعدی غزلیات اوست. سعدی استاد غزل است. با آنکه بوستان و گلستان هر کدام در جای خود شاهکار بیمانندی است، در هیچ کدام از آنها و در دیگر آثار سعدی، نبوغ شعری و هنری همچنان که در غزلیات میبینیم شکفته نشده و خود را نشان نداده است. اوج شیوایی و زیبایی شعر غنایی فارسی درخشش بیمانند خود را در غزل سعدی بازیافته. شاعر توانسته است از عامترین عواطف آدمی با زبانی بسیار ساده و روان و موجز سخن بگوید و محتوای ضمیر پرنشاط و جمالجوی و عشقپرور خود را در مصراعها و بیتهایی که قدرت القایی بینظیری یافته است بیان کند. موضوع غزلهای سعدی اغلب عشق، جوانی، زیبایی و نمودهای گوناگون آنهاست.
او قصایدی به فارسی و عربی دارد و با آنکه در روزگار او قصیده از رونق میکاهد اما او قصاید بسیار زیبایی میسراید که بیانگر اندیشه و تأملات اوست در مسائل اخلاقی، اجتماعی و حکومتی، که بعضی از آنها در قالب پند و اندرز گفته شد و بعضی دیگر در وصف طبیعت و ستایش خداوند و رثاء و مدح شاهان و بزرگان است. علاوه بر آنچه گفته شد، در مجموعه آثار سعدی که به کلیات سعدی معروف است، قطعه، رباعی، قصیده و غزل، رسالههایی بهنثر هست که در انتساب برخی از آنها به وی تردید است. سرانجام این فرمانروای ملک سخن در ذیالحجه سال 690 دار فانی را وداع گفت و او را در شیراز به خاک سپردند .اما راز شورانگیزی سخن سعدی در چیست؟ باید گفت که او از تقلید و تکرار معانی و مضامین پیشینیان رویبرتافته و با نیروی ابتکار و ابداع به آوردن مضمونهای لطیف و فصیح پرداخت.
او از سخنان پیچیده، در شعر خود روی برتافته و با وجود سادگی الفاظ، کلام او در شیوایی و رسایی تمام است. سعدی از آوردن کلمات دشوار و مهجور فارسی و تازی که در سخن معاصران او آمده است پرهیز میکند.او شیوه سهل و ممتنع را که قبل از او در سخن شاعرانی مثل فرخی و فردوسی بزرگ سابقه داشت به زیبایی بهکار میبرد.او در سبک عراقی نوآوریهایی دارد و از تقلید و تکرار ملالانگیز مضامین رخ برتافته و معانی بکر آفریده و چنان استادانه به رشته نظم کشیده است که سخنشناس واقعی به آسانی پی میبرد که این شعر سعدی است.
او عاشقی راستین بوده، چرا که سوز درونش که در سخنش جاری است از چیزی خبر میدهد. به گفته خودش «سعدی، این نالهی دلسوز تو بیچیزی نیست» و به قول حافظ «آریآری سخن عشق نشانی دارد» و این نشان در سخن سعدی هست و همه جا خود را بروز میدهد. او عشق و عرفان را در قالب غزل بههممیآمیزد و با کیمیای ذوق لطیف ترکیبی پدید میآورد که مقبول خاص و عام میافتد.
او تنها شاعری است که در تمام موضوعات و مضامین شعری آن روزگار، از مدح، وصف، زهد، تحقیق، عشق و عرفان گرفته تا اجتماعیات، اخلاقیات، حماسه، رثا، حتی هجو و هزل در کلیات او سخن رفته که این نه به منظور همچشمی، بلکه بیشتر از آنروست که کلیات او به گمان ما مدعی اعتدال در ادب فارسی نیز هست. به عبارت دیگر اگر بخواهیم تنها یک شاعر معتدل، که همه جنبههای هنری و فنی و همچنین جهات مضمونی و فکری، فردی و اجتماعی و عاطفی و عقلی را به کمال در شعر خویش باز نموده است، در سرتاسر ادبیات یکهزار و صدساله فارسی بجوییم، او کسی جز شیخ شیراز نخواهد بود.
پس بیجهت نیست که او خود را سعدی آخرالزمان بنامد:
هر کس بزمان خویشتن بود/ من سعدی آخرالزمانم
سندی برای شیوه زندگی
گلستان با وجود حجم اندکش از جهت تنوع موضوع دامنه وسیعی دارد. سعدی از همه چیز سخن میگوید. اختصاص آن به 8باب، دال بر آن نیست که نویسنده فقط در موضوع عناوین بابها سخن رانده است. از غرایز پست آدمی تا صفات متعالی انسانی موضوع گلستان است. از این رو برخلاف بوستان که دنیایی آرمانی را بهنمایش گذاشته، گلستان زشتیها و پلیدیها را در کنار زیباییها نشان میدهد و سندی است از زندگی و شیوه اندیشگی و رفتار مردم عصر، از اینرو اخلاق در گلستان مفهوم اصطلاحی پیدا میکند و تنها به معنی مثبت آن نیست، از رفتار ماکیاولی نیز که نوعی اخلاق است میتوان در گلستان سراغ گرفت.